محل تبلیغات شما

نابترینها



اگر هنوز آمادگی این را ندارید که درباره افکارتان تجدید نظر کنید، با هیچ‌کس در هیچ موردی وارد بحث نشوید. فقط کسانیکه در برابر تغییر منعطف هستند می‌توانند به معنای واقعی وارد مناظره شوند؛ وگرنه نَفْسِ ما راه را روی ذهن میبندد.مطلق بودن یک‌جور ضعف است،بی‌ دینی مطلق یا دین‌ داری مطلق.آنقدر ذهنمان را با شناسنامه‌ها، قوانین، جزئیات پر کرده‌ایم که از فلسفه خداوند دور شدیم. اگر همه چیز را اشتباه فهمیده باشیم، چه!؟


می‌رفتیم احیا، می‌نشستیم در صحن خنک امامزاده صالح، چشمی تر می‌کردیم و استغاثه‌ای و چشم امیدی به دست یاری خدایی که آن‌وقتها هنوز بود.استخوان سبک می‌کردیم به قول مادربزرگ.گریه می‌کردیم و استغفار می‌کردیم و به خدا و خودمان قول می‌دادیم کمتر گناه کنیم، و می‌دانستیم سر قولمان نمی‌مانیم.دلمان اما گرم بود به خدای مهربانی که همه‌ی بدی‌ها را مادرانه از یاد می‌برد و در سرنوشت سال بعدمان خوشی و برکت می‌نوشت. کجا گم شدند آن دل‌های ساده‌ی مومن؟آن خدای بخشنده کجا سفر کرد که برنگشت؟کدام واقعه رخ داد که زائران ساکت تاریکی شدیم، بی هیچ هراسی از بدترین فرداها؟روحمان کجا قطع نخاع شد که دیگر نه دلمان لرزید و نه صورتمان تر شد؟کدام توفان گلهای سرخ امید را از دلمان چید؟بعد از کدام جنون کشف کردیم زخمی که باشی کسی به کمکت نمی‌آید و خدا حتی اگر بیاید، نه به تو، که به زخمت کمک خواهد کرد؟ من دلم برایت تنگ شده خدا.بیا امشب برویم منِ آن‌وقتها را پیدا کنیم که از تو ناامید نشده بود، تویِ آن‌وقتها را پیدا کنیم که سرد و عبوس و ساکت نبودی.با هم بنشینیم به تماشای معاشقه‌ی گرمشان.حالش را داری یا نه؟چای دم کنم، بنشینیم در همین تاریکی از تنهایی حرف بزنیم؟یا همین عیسای مصلوب بمانم که زیرلب با درد زمزمه می‌کند ایلی، ایلی، لما سبقتنی؟ پدر، چرا تنهایم گذاشتی.آن‌وقتها یک جای دعا نوشته بود یا رفیق من لا رفیق له.بی رفیق نمانی خداخوشگله، بی رفیق نمانی.همیشه روی من حساب کن، حتی حالا که پاک از هم ناامید شده‌ایم. حمید سلیمى


پند و موعظه

توانگری نه به مالست پیش اهل کمال

که مال تا لب گورست و بعد از آن اعمال

من آنچه شرط بلاغست با تو می گویم

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال

محل قابل و آنگه نصیحت قائل

چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال

به چشم و گوش و دهان آدمی نباشد شخص

که هست صورت دیوار را همین تمثال

نصیحت همه عالم چو باد در قفس است

به گوش مردم نادان چو آب در غربال

دل ای حکیم درین معبر هلاک مبند

که اعتماد نکردند بر جهان عقال

مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا

که پشت مار به نقش است و زهر او قتال

نه آفتاب وجود ضعیف انسان را

که آفتاب فلک را ضرورتست زوال

چنان به لطف همی پرورد که مروارید

دگر به قهر چنان خرد می کند که سفال

برفت عمر و نرفتیم راه شرط و ادب

به راستی که به بازی برفت چندین سال

کنون که رغبت خیرست زور طاعت نیست

دریغ زور جوانی که صرف شد به محال

زمان توبه و عذرست و وقت بیداری

که پنج روز دگر می رود به استعجال

کنون هوای عمل می زند کبوتر نفس

که دست جور زمانش نه پر گذاشت نه بال

چنان شدم که به انگشت می نمایندم

نماز شام که بر بام می روم چو هلال

وصال حضرت جان آفرین مبارک باد

که دیر و زود فراق اوفتد درین اوصال

به زیر بار گنه گام برنمی گیرم

که زیر بار به آهستگی رود حمال

چنین گذشت که دیگر امید خیر نماند

مگر به عفو خداوند منعم متعال

بزرگوار خدایا به حق مردانی

که عارفان جمیل اند و عاشقان جمال

مبارزان طریقت که نفس بشکستند

به زور بازوی تقوی و للحروب رجال

یقدسون له بالخفی والاعلان

یسبحون له بالغدو والاصال

مراد نفس ندادند ازین سرای غرور

که صبر پیش گرفتند تا به وقت مجال

قفا خورند و ملامت برند و خوش باشند

شب فراق به امید بامداد وصال

به سر سینه این دوستان علی التفصیل

که دست گیری و رحمت کنی علی الاجمال

رهی نمی برم و چاره ای نمی دانم

بجز محبت مردان مستقیم احوال

مرا به صبحت نیکان امید بسیارست

که مایه داران رحمت کنند بر بطال

بود که صدرنشینان بارگاه قبول

نظر کنند به بیچارگان صف نعال

توقعست به انعام دائم المعروف

ز بهر آنکه نه امروز می کند افضال

همیشه در کرمش بوده ایم و در نعمش

از آستان مربی کجا روند اطفال؟

سؤال نیست مگر بر خزائن کرمش

سؤال نیز چه حاجت که عالمست به حال

من آن ظلوم جهولم که اولم گفتی

چه خواهی از ضعفا ای کریم و از جهال

مرا تحمل باری چگونه دست دهد

که آسمان و زمین برنتافتند و جبال

ثنای عزت حضرت نمی توانم گفت

که ره نمی برد آنجا قیاس و وهم و خیال

ختام عمر خدایا به فضل و رحمت خویش

به خیر کن که همینست غایة الآمال

بر آستان عبادت وقوف کن سعدی

که وهم منقطعست از سرادقات جلال


من از این خانه پرنور به در می‌نروممن از این شهر مبارک به سفر می‌نروممنم و این صنم و عاشقی و باقی عمرمن از او گر بکشی جای دگر می‌نرومگر جهان بحر شود موج زند سرتاسرمن به جز جانب آن گنج گهر می‌نرومشهر ما تختگه و مجلس آن سلطان استمن ز سلطان سلاطین به می‌نرومشهر ما از شه ما کان عقیق و گهر استمن ز گنجینه گوهر به حجر می‌نرومشهر ما از شه ما جنت و فردوس خوش استمن ز فردوس و ز جنت به سقر می‌نرومشهر پر شد که فلان بن فلان می‌برودشهر اراجیف چرا پر شد اگر می‌نروماین خبر رفت به هر سوی و به هر گوش رسیدمن از این بی‌خبری سوی خبر می‌نرومیار ما جان و خداوند قضا و قدر استمن از این جان قدر جز به قدر می‌نرومتو مسافر شده‌ای تا که مگر سود کنیمن از این سود حقیقت به مگر می‌نروممغز را یافته‌ام پوست نخواهم خاییدایمنی یافته‌ام سوی خطر می‌نرومتو جگرگوشه مایی برو الله معکمن چو دل یافته‌ام سوی جگر می‌نرومتو کمربسته چو موری پی حرص روزیمن فکنده کله و سوی کمر می‌نرومنشنوم پند کسی پندم مده جان پدرمن پدر یافته‌ام سوی پدر می‌نرومشمس تبریز مرا طالع زهره داده‌ستتا چو زهره همه شب جز به بطر می‌نروم ،،مولوى


_از چهار جهت چشم می بندمدور شویددور بمانیدبی آن که دیوار لکه ای بردارددر سوءظنِ به روزشبدور زمین می گرددآب در لیوان دریایی ست از جنون ماههیچ کس اندازه ی سایه اش بزرگ نیست

بارما شریبی

از کتاب: لی لی وسط ترافیک


بسم الله الرحمن الرحیم سلام و درود انواعی از #شعر_سروش Аиое аз #Шеьри_СУРӮШ

سروش، قالب یا مجموعه قالب ها یا به عبارت بهتر، شیوه و دستگاهی تازه و توانمند در سرایش پارسی ست. سروش، دارای انواع مختلفی ست مانند:

سروده ای به نام "مردم آذری زبان وطن" تقدیم به هم میهنان عزیز آذری زبان و در محکومیت رژیم های اسرائیلی آنکارا و باکو 1_مردم آذری زبان وطن/ در زمان قیام مشروطه/ خون دل ها خریده اندبه جان/ تابماندنظام مشروطه.// 2_چون که مجلس به توپ،ویران شد/ خون دل،همدم دلیران شد/ آمداماندایی از تبریز/ که تسلای قلب ایران شد.// 3_گفت: ایران مان!بمان آزاد/ مابرای تو جان سپر کردیم/ هرچه خواهدشود،پذیراییم/ مابه عشق تو، این خطرکردیم.// 4_شهرتبریز، بد محاصره شد/ بر سر و بر دلش شرر می ریخت/ گوشه ای، دردها ورم می کرد/ گوشه ای، پاره ی جگر می ریخت.// 5_یازده ماه، استواری کرد/ یازده ماه، پایداری کرد/ یازده ماه، گفتنش هم سخت./ یازده ماه، جان نثاری کرد.// 6- مردم شهر،بی غذاماندند/ باز بر حرف خود، بجاماندند/ علف وبرگ و یونجه می خوردند/ عهدبستندو باوفا ماندند.// 7-بعدهایک گروه نابخرد/ جای اندک تشکری، زد نیش/ گفت با طعنه ای: "علف خوردید"/ بیش از این، ره نبُرد ذهن پریش.// 8- وای!شرمنده ام، چه بایدگفت؟!/ بعضی ازما چقدر نادان ایم!/ قدرنیکیّ نیکمردان را/ این چنین ابلهانه می دانیم.// 9- شهرتبریز! افتخاروطن!/ هرچه گویم،از آن عزیزتری/ شهرتبریز! ای فسانه ی دهر!/ بازهم آمدم که دل ببری.// #محمدعلی_رضاپور ( مهدی)


سبک شعر پیشرو، سومین سبک در شعر فارسی در تاریخ شعر فارسی، تا حال، هزار سال شعر سنتی، صد سال شعر نو را داشته ایم و اکنون بیش از یک دهه است که با سبکی به نام شعر پیشرو سر و کار داریم. شعر پیشرو، آمیخته ای از هر دو سبک سنتی و نو است، اما در کلّیّت خود، هیچیک از این دو نیست. به عبارتی: سبک پیشرو، فرزند سبک های سنتی و نو است. در این باره، پیش تر، توضیحاتی داده بودیم. اکنون برای وضوح بیش تر موضوع، مطالب دیگری در همین راستا تقدیم می کنیم: شعر سنتی، قالب های مشخصی دارد مثل مثنوی، قصیده و. و هر قالبی هم تعریف مشخص خود را، البته امروزه ممکن است شاعری مثلا مثنوی بسراید اما زبان، نگاه، نمادپردازی و حتی دیگر عناصر معنوی مثنوی اش نیمایی باشد، با این حال، قالب شعری او همچنان مثنوی است و در قلمرو شعر نو به شمار نمی رود. برعکس قضیه نیز همین طور است: مثلا شعر نوی شادروان اخوان ثالث ممکن است به زبان کهن باشد، اما شعر کهن نیست بلکه در قلمرو شعر نو قلمداد می شود و اصلا طبق تعریف و تقسیم بندی شعرهای سنتی و نو، هیچ شعر نوی را نمی توان شعر سنتی محسوب کرد، چراکه شعرِ دارای مصراع واره های کوتاه و بلندشونده، در گروه شعر نو قرار می گیرد- حتی اگر از جنبه های دیگری همچون زبان و. سنتی و کهن باشد. اکنون این مطلب، واضح تر می شود که: شعر پیشرو، آمیخته ای است از شعر سنتی و نو اما در کلّیّت خود، محدود به هیچیک از آنها نیست و از تعریف هر دو، بیرون می زند. در حقیقت، شعر پیشرو، فرزند شعر سنتی و نو است و همان طور که فرزند- با همه ی همانندی ها به پدر و مادر- موجودی غیر از پدر و مادر خود است، شعر پیشرو هم مقوله ای جدید در تاریخ ادبیات فارسی و سومین سبک یا در واقع، اَبَر سبک شعری است و از نظر زمانی، پس از سبک های سنتی و نو قرار دارد. شعر پیشرو در چند قالب یا گونه به کار می رود و تا جایی که نگارنده می داند، با شعر #سه-گانی آغاز شده است. قالب یا گونه ی #آمیزه نیز در قلمرو شعر پیشرو قرار می گیرد و آمیزه ای است از شعر سنتی و نو. در این که آیا غزل پُست مدرن، در گروه سنتی قرار می گیرد یا نو یا پیشرو، فراوان می توان مباحثه کرد و بطور خلاصه: با قدری چشم‌پوشی می توان غزل پست مدرن را نیز در حیطه ی شعر پیشرو قرار داد و اما گونه های شعری مورد توجه ویژه ی نگارنده و دوستان او در گروه شعر پیشرو عبارت اند از: سروش، سه گلشن، شعرسبز یا چندآهنگ و شعرتک. گفتیم که: شعر پیشرو، آمیخته ای از شعر سنتی و نو است و اکنون این توضیح را اضافه کنیم که: این آمیختگی ممکن است گاهی در همه ی شعرهای گونه ای پیشرو، دیده شود (مثل هر شعری در گونه ی آمیزه) و گاهی در کلّیّت گونه ای دیگر از شعر پیشرو (مثل شعر سروش که گاهی بصورت سنتی و گاهی بصورت نو می آید و در مجموع، قالب یا گونه ی شعری سروش، هماهنگ با چارچوب کامل هیچکدام از دو سبک سنتی و نو نیست و از هر دو، بیرون می زند) #محمدعلی_رضاپور (#مهدی)


بی تو این شهر برایم قفسی دل‌گیر است

شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

آن‌چنان می‌فِشُرَد فاصله راه نفسم

که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است

رفتنت نقطه‌ی پایان خوشی‌هایم بود

دلم از هر چه و هر کس که بگویی سیر است

سایه‌ای مانده ز من بی تو که در آینههم

طرح خاکستریش گنگ‌ترین تصویر است

خواب دیدم که برایم غزلی می‌خواندی

دوستم داری و این خوب‌ترین تعبیر است

کاش می‌بودی و با چشم خودت می‌دیدی

که چگونه نفسم با غم تو درگیر است

تارهای نفسم را به زمان می‌بافم

که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است


سوگل مشایخی


عالم بیرون ادامه وجود ماست . ما یک مکانی در وجودمان هست که آن را در بیرون ایجاد می کنیم

و ما باید معماری درونمان زیبا باشد تا معماری بیرونمان هم زیبا شود

معماری ما بدلیل اینکه توازن در آن نیست ما را کج خلق می کند

هر چیزی آدم را یاد مشابهت های خودش می اندازد و شبیه خودش می کند

اگر ما دائما چشممان به هرچیز نا زیبایی یبافتد بتدریج ذوق زیبایی از ما می رود بعدهم خلقمان تنگ می شود
 



حیف .
که آدمی تنها وقتی آن چین و چروک‌های ترسناک سرزمین نازک پوستش را تسخیر می‌کند و وقتی شتر مرگ به خانه‌اش نزدیک می‌شود تازه می‌فهمد که
باید ببیند، باید بیشتر ببیند،
بیشتر نفس بکشد،
بیشتر راه برود،
بیشتر زندگی کند،
بیشتر عشق بورزد.

و شاید این تقدیر آدمی است که دیر بفهمد.
آن هم خیلی دیر.



آخرین جستجو ها

orunetoc Amy's game trodidanvir toffnemeheads Howard's receptions سفرباران فروش و آموزش نرم افزار هلو Davis's notes Rita's game عینک آفتابی زنانه مدل جدید و مارک با قیمت ارزان